حالا دیگه همه جور مرگ دیدیم ، مرگ از سرطان ، مرگ توی تصادف موتور ، مرگ توی خراب شدن ساختمون ، توی زلزله ، توی سیل ، ما مرگ دخترکامون رو توی جادهٔ تاریک راهیان نور دیدیم ، مرگِ سربازائی که هزار امید تو دلشون بود و صد تا چشم منظرشون ، آره ما دیدیم مرگ اون دختری که خودشو از چهار طبقه انداخت پایین ، ما مرگ اون مریضِ فقیر رو پشت در بیمارستان دیدیم ، ما مرگ نوزادِ لای آشغالا رو دیدیم ، ما دیدیم که جوون ورزشکارمون رفت زیر خاک ، ما جون دادن خاطره ساز بچگیمون رو تماشا کردیم ، اینروزا همه جا حرف از دریاست ، از کشتی ، از نفت ، از آتیش و دود و درد ، آره ما مرگ توی دریا از سوختن ندیده بودیم اما حالا دیدیم ، دلمون تاول زد از غصه و دستمون نرسید به جنازهٔ سوختشون حتی ، آره ، ولی تهش چی ؟ ما مرگ انسانیت و شرافت و غیرت و وجدان و آزادی رو هم تماشا کردیم همینجا و تماشا میکنیم همچنان ، ما مرگِ مرگ رو دیدیم حتی و فراموشمون شد... ما ، مرگ ، زندگی ، سه تا کلاف ایم که پیچیدیم بهم و جدا نمیشیم
ته نوشت : طعم زندگی را بچشیم ، بچشانیم ، مرگ به ما پیچیده است ، ما به زندگی آلوده...